رسته‌ها
هویت پنهان
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 15 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 15 رای
سرآغاز داستان:
وقتی آنجا را ترک میگفتم بین راه به ساعتم نگاه کردم، حدود ساعت یک و نیم شب بود. یک شب نسبتاً گرم از آخرین ماه بهار همه جا در سکوت شبانه فرو رفته بود. گهگاه صدای پارس سگ و یا بوق اتومبیلی که از دور شنیده می شد، بر این سکوت آرام بخش تاثیری نداشت و اینطور به نظر می رسید که تمام شهر همین حالت را دارد. اتومبیلم را درست زیر چراغ برق خیابان پارک کرده بودم. تا آنجا راه زیادی نبود. من درحالیکه پک به سیگار می زدم، آرام آرام به طرف اتومبیلم می رفتم. به چند قدمی آن که رسیدم، از نامتعادل بودنش دریافتم که باید پنچر شده باشد. عقب اتومبیل روی چرخ سمت چپ فرونشسته بود. حالم گرفته شد چون حال و حوصله تعویض آن را نداشتم. این بی حوصلگی که علتش را خستگی باید دانست، از چندین ساعت در مجلس مهمانی بودن ناشی میشد. با همه خستگی و بی حوصلگی، مجبور بودم این کار را بکنم. کتم را روی صندلی جلو انداختم، آستین ها را بالا زدم و به سراغ صندوق عقب اتومبیل رفتم که جک و دیگر وسایل کار را بیرون بیاورم اما همین که در صندوق را باز کردم و روشنایی چراغ برق خیابان به داخل صندوق تابید، ناگهان با دیدن جسد زنی در کف صندوق دچار وحشتی شدم که فورا در صندوق را بستم و همانجا میخکوب شدم...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
303
آپلود شده توسط:
YusufAli18
YusufAli18
1399/08/20

کتاب‌های مرتبط

کلاغ ها
کلاغ ها
4.3 امتیاز
از 3 رای
گذرگاه کوراک
گذرگاه کوراک
4.5 امتیاز
از 8 رای
چشمه آب حیات
چشمه آب حیات
4.3 امتیاز
از 21 رای
تپه های بلند اندوه
تپه های بلند اندوه
4.7 امتیاز
از 20 رای
دیگر بهار نیامد
دیگر بهار نیامد
4.5 امتیاز
از 16 رای
پرنده پر شکسته
پرنده پر شکسته
4.6 امتیاز
از 7 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی هویت پنهان

تعداد دیدگاه‌ها:
2
واقعآ کتابهای امیر عشیری خیلی جالب و گیرنده است، وقتی کتابشر بدست گرفتی تا تمام نشود زمین نمیگذاریش
کتاب جالب بود، خواندمش، مرسی بابت این کتاب که با ما شریکش کردین
هویت پنهان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک